تا حالا شده خیلی ناراحت باشید و احساس کنید هیج کسی جز خودتون ندارید که توجه کنه بهتون
نمیدونم چرا من کسی رو ندارم حتی یک جانم خالی بهم بگه چطوری بعضی ها انقدر کسی رو دارند که دوستش دارند
چرا من انقدر تنهام شاید تنهایی جزوی از وجودم شده ساعت ها میشینم روی تختم خودم سرگرم میکنم
کاش منم یک نفر داشتم که دوستم داشت ...
همه فرار میکنند از من
خدایا شکرت ...
به نام خدا
روزگار بر وفق مراد هست یا نیست نمیدونم فقط میدونم باید خودم وفق بدم با این شرایط احتمالا اندکی صبر سحر نزدیک است شامل حال احوالات من میشه
دلم فقط از یک چیزی میسوزه چرا گفتم دوستش دارم .... شاید تجربه ای بشه که به هیج مردی نگم ....
امروز 200 سوال بیمه رو خوندم با روش جدید و یک عالمه ذوق داشتم ... با مامانم قهرم شدید و فعلا هم اشتی نخواهم کرد خوب میکنم
دلم برای خودم میسوزه خیلی ....
کاش یک نفر بیاد بگه مریم همه چیز درست میشه ....
برم اب پیازم بخورم
چقدر پراکنده نوشتم ....................
الان که دارم مینویسم دلم گرفته با مدرک ارشد بیکار شذم توی همه صفحات اینترنت دنبال تاییست انلاین میرم ...دعوا کردم ...توی سن سی سالگی اتفاقی نیافتد ...مهم اینکه هنوز خدا هست
یکی مثل اون خانم پولدار یکی مثل من در به در راضی به شغل تایپیست ....باید این روزای سخت بنویسم ...من بایذ پولدار شم بعد به همه کمک کنم ...همیشه یک جور نیست
حواسمون باشه تو ی شبای نا امیدی خدا هست
کلاس زبان المانی داره به بهترین روند خودش پیش میره اتفاق خاصی توی این مدت نیفتاد جز موارد عشق عاشقی که زیاد بالا پایین داشت و پایان نامعلومی داره
یادش به خیر اون زمانا که وبلاک باز میکردیم از سیر تا پیاز زندگیمون مینویشتیم خیلی دلم میخاد برگردم به اون حالت خاله زنکی زندگی .....
یک حس خوبی داشت ............ اما الان نمیدونم چرا دلم میخاد همه حرفا رو بریزم تو دلم اما اخر میترسم دلم بترکه ....
یادش به خیر 9 ماه عملا بیکارم به معنای واقعی و از اونجایی که خدا بی نهایت بزرگه همه اونایی که دست به دست هم دادند که قدرتشون به رخ من بکشن دارم به افتضاح ترین حالت ممکن جواب پس میدن
دلم یک عشق با معنا میخاد از اونایی که حتی تو سی سالگی بتونی .... از سر کولش بالا بری بپری به معنای واقعی خل بازی....
درون من یک دخترک شیطون که به خودش همین جا قول میده کارای بزرگ بزرگ انجا م بده و بیاد اینجا هر روز بنویسه
دیروز دومین جلسه کلاس زبان المانیم بود زبان قشنگیه دوستش دارم الانم با ذوق زیاد از صبح کتابام برداشتم شروع کردم به خوندن ...
سه نفریم تو کلاسمون ... امیدوارم این دونفر بیاین که مجبور نشم کلاس تکی بگیرم ....
نمیدونم به کدوم مسیر میرم اما مسیری که خدا من میبره خیلی قشنگه..........
صبح بعد ماها قران خوندم حس میکنم ارامش دارم کلا جایی که اسمش باشه ادم اروم میشه
الان که دارم مینویسم روزاهای جدیدی از سن جدیدم رو دارم سپری میکنم .... قبل از مهر چه بود گذشت حتی بیانش رو هم دوست ندارم امیدوارم این صفحه جدید بشه روزای رنگی من .... خیلی ها از وبلاگ نویسی رفتن اما هیچ کسی نمیدونه چقدر قشنگ نوشتن
من مریم 30ساله هستم اینجا میخام خودم باشم بدون هیچ سانسوری.....
دو هفته است وارد کار بورس شدم بدون هیج سررشته سه ملیون شصد تومن پول ریختم توی این بازار نا به سامان زندگی
امروز دومین جلسه کلاس زبان المانی رو دارم میرم هدفای قشنگی پیش رو دارم
وقتی وارد سن جدیدی میشی دنیات متفاوت میشه واقعا سی ساله که بشی یاد میگیری دیگه انتظاری نداشته باشی .....
سی ساله شدن یعنی یک هویی تغییر کردن البته .... تولد قشنگی گرفتم که عکساش حتما میزارم